English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8374 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
off diagonal cross peaks U پیکهای چلیپایی خارج از قطر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cross peaks U پیکهای چلیپایی
peaks U رسیدن به بلندترین نقط ه
peaks U تیزه
peaks U قله اوج
peaks U قله مسیرگلوله
peaks U نقطه ماکزیمم
peaks U بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
peaks U بلندترین نقط ه
peaks U زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود
peaks U زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peaks U بلندترین خروجی
peaks U پیک
peaks U اوج
peaks U نقطه اوج
peaks U نوک
peaks U قله
peaks U راس
peaks U منتها درجه
peaks U حداکثر کاکل
peaks U فرق سر
peaks U دزدیدن
peaks U حداکثر
peaks U نحیف شدن
peaks U به نقطه اوج رسیدن
peaks U به قله رسیدن
peaks U بصورت نوک تیزدرامدن
peaks U تیزشدن
peaks U کلاه نوک تیز
diagonal U قطری
diagonal U قطر
diagonal U قاطع دو زاویه
diagonal U دوگوشه
diagonal U اریب
diagonal U مورب
diagonal U قطر چهار ضلعی
diagonal U انبر
diagonal U سیم چین
diagonal U سیم بر متقاطع
diagonal U اسکی تورینگ و اسکی صحرانوردی
diagonal U گامبرداری بطریق ضربه پا و فشارباپای دیگر
diagonal buttress U پایهادیب
diagonal move U اجزاینمایشگر
leading diagonal U قطر اصلی [ریاضی]
main diagonal U قطر اصلی [ریاضی]
major diagonal U قطر اصلی [ریاضی]
star diagonal U ستارهمورب
diagonal flow U جریان مورب
double diagonal U دوپوسته
diagonal matrix U ماتریس قطری
diagonal matrix U ماتریسی که همه اجزای ان به جز اجزای قطر اصلی صفر باشد
diagonal arch U طاق قوسی قطری
diagonal pass U پاس مورب
diagonal perspective U پرسپکتیو قطری
diagonal perspective U پرسپکتیو مورب
diagonal power U قدرت قطری
diagonal bucking of web U کمانش قطری جان تیر
principal diagonal [matrix] U قطر اصلی [ریاضی]
primary diagonal [matrix] U قطر اصلی [ریاضی]
diagonal flow compressor U کمپرسور با جریان متناوب
diagonal compession force U نیروی فشار قطری
the main diagonal of a matrix U قطر اصلی یک ماتریس [ریاضی]
cross way=cross road U چهارراه
cross U مصادف شدن با
cross U پیوندی
cross U قطع کردن متقاطع کردن
cross U متقاطع
cross U عرضی
to be cross about something U دلخور بودن از چیزی
cross (something) out <idiom> U حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
on the cross U بطوراریب
st.g's cross U چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to cross self U با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to take the cross U صلیب بدوش گرفتن
cross tell U پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross tell U خبر دادن
cross out U قلم زدن
cross over U همگذری
cross over U درو از عقب
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross U سانتر کردن
cross U حرکت سمتی
cross U گذشتن
cross U خط بطلان کشیدن بر
cross U قلم کشیدن بروی
cross U تقلب
cross U اختلاف مرافعه
cross U دورگه
cross U علامت ضربدر در نقشه کشی
cross U خاج
cross U چلیپا
cross U علامت ضربدر یاباضافه
cross U حدوسط ممزوج
cross U عبوردادن
cross U روبروشدن قطع کردن
cross U پیوندزدن کج خلقی کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
cross U دورگه کردن
cross U صلیب
cross U تقاطع
cross U عبور کردن
cross U نادرستی
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross wall U دیوار همبر
cross wall U دیوار پلهای عرضی
cross weight U وزن ناخالص
cross traverse U تراورس عرضی
cross tip U پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross section U سطح مقطع موثر
cross trail U جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross tree U رابط عرضی دکلها
cross trail U جاده عرضی
cross validation U وارسی اعتبار
cross section U برش عرضی
cross vault U طاق چهاربخش
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wind U باد جانبی
cross wires U سیمهای متقاطع
cross roads U تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross road U محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross road U تقاطع جاده
cross road U چهارراه
cross refer U از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross question U استنطاق
cross reaction U سطح مقطع
cross question U سئوال بطریق استنطاق
cross roads U همبر راست گوشه
cross roll U نورد عرضی
cross section U مقطع عرضی
cross wise U صلیب وار
cross purpose U قصد متقابل
cross wise U چلیپایی ضربدری
cross modulation U مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross word U جدول معمائی
cross word U جدول لغز
cyclo cross U مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross section U برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross servicing U خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross thrust U تراست ناخالص
cross section U مقطع
cross section U نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section U نیمرخ عرضی
cross or pile U شیر یا خط
cross over point U نقطه همگذری
cross question U بازجویی
cross over point U نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point U نقطه الحاق مسیرها
cross piece U تیر عرضی
cross plane U رنده کردن
cross pointing U ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination U گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products U حاصلضرب ضربدری
cross section U رویه برش
cross section U سطح مقطع عرضی
cross section U سطح مقطع
cross talk U تداخل صدا
cross talk U تداخل صحبت
cross talk U تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk U القاء
cross talk U تداخل صداها در تلفن
cross swords U دست و پنجه نرم کردن
cross support U نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke U فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stitch U بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay U بست چلیپا
cross stay U تقویت صلیبی
cross slide U کشوی لغزنده عرضی
cross purpose U قصد مغایر
cross-Channel U برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-aisle U [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded U [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam U تیر افقی
cross-bond U آجرچینی فلمنگی
cross-brace U بادبند چپ و راست
cross-doomed U کلیسای گنبددار
cross-church U کلیسای صلیبی
cross-gable U [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
Celtic cross U [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-purposes U عدم تفاهم
She is cross eyed. U چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off. U خط زدن
at cross purposes <idiom> U راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom> U درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind <idiom> U فکرکردن
double-cross <idiom> U گول زدن
Cross your heart! <idiom> U راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-quarter U [آرایش گل چهار برگی]
cross-rail U اسکلت چوبی
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me. U از من دلخور نباش.
cross product U ضرب خارجی [ریاضی]
cross product U ضرب برداری [ریاضی]
Latin cross U صلیب رومی
Lantern-cross U صلیب سنگی
cross-rib U دنده ی قوس
cross-springer U [دنده اریب در طاق]
cross-tree U [رابط عرضی دکلها]
cross-vault U طاق چهار بخش
Recent search history Forum search
1however, since this matrix is also symmetrical across its leading diagonal, little more than 50 percent of it need be stored
0cross-border synergies
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com